دربارهی عصر پنجشنبه
در راستای این؛ ساعت دوازده و نیم از خواب بیدار شدم و آب قطع بود. گفتند لولهی فلان ترکیده و آدم آوردهاند که درستش کنند و صبر کنیم و حل میشود ایشالا. با هر وسیلهای نمیتوانستم به جلسهی آموت (اینجا)...
View Articleعروس بید
۱٫ عروس بید* است با نُه داستان دیگر؛ پناهبرخدا، آقای غار، هراسانه، پنجه، رُتیل، جانقربان، مُردهگیر و یبلْ سَرِآقا با پیربیبی. ۲٫ علیخانی در داستانهای این کتابش نیز از میلکِ قدمبخیر و اژدهاکُشان...
View Articleشبِ عبدالرحمان عمادی
هشتادمین شب مجلهی بخارا بود. شباش کمی زود شروع شده بود، از ساعت پنج. با تأخیرش از ساعت پنج و ربع. من زود رسیده بودم. هنوز کسی نیامده بود. علی دهباشی آنجا بود با سهتا پسری که دوتای آنها فیلمبردار...
View Articleپیشنهادهایی برای نمایشگاه کتاب (۵)؛ نشر آموت
:: پارسال، دربارهی لذّتِ کشف ناشران کوچک در نمایشگاه نوشته بودم. گفته بودم یکسری به غرفهی نشر آموت بزنید. این عکس کارنامهی کتابهای این ناشر را نشان میدهد که در نمایشگاه پارسال ارائه کرده بود....
View Articleدو کلمه از مادر عروس
تا الان دوبار به جلسههای نقد و بررسیِ کتاب در کرج رفتهام. بار اوّل اینجا بود. جلسهی نقد مجموعه داستان اژدهاکشان که در حوزهی هنری برگزار شده بود، زمستانِ ۸۶٫ قبل از آن هیچوقت در اینجور جلساتی...
View Articleچیزهایی هست که نمیدانی –۱
دیروز، یوسف علیخانی چند برگهی آچهار برداشت و به مناسبتِ روز مادر چند جمله نوشت روی آنها که مثلن ملّت کتاب بخرند برای هدیه و تبریک. از وقتی که کاغذهای حاملِ آن جملههای شعاری نصب شد توی غرفه، مردم هی...
View Articleچیزهایی هست که نمیدانی –۲
نشست روی صندلی، پشتِ آن میزِ پلاستیکیِ نارنجی، که به قولِ یوسف علیخانی در قلعهی غرفه بود، و یک جلد کتاب از توی نایلون درآورد، حاجی نمیدانم چیِ اصفهانی. بعد هم خودکارش را برداشت و خواست امضاء کند...
View Articleاز «دالان بهشت» فرار میکنم
الان، دوباره گفتوگوی یوسف علیخانی با نازی صفوی را خواندم که در معجون عشق چاپ شده است. یکجایی صفوی تعریف میکند آقایی بهش گفته اگر در ایران زندگی نمیکرد و خارج از ایران بود، مثلن اگر در آمریکا و...
View Articleنشر آموت؛ ناشر تخصصی رُمان
یوسف علیخانی؛ نخستین کتابم مجموعهای به نام «نسل سوم داستاننویسی امروز» بود که برای انتشار آن به بیش از ۲۰ ناشر سر زدم تا اینکه روزی خیلی اتفاقی سراغ نشر مرکز رفتم و آنها خیلی حرفهای با من برخورد...
View Articleدر خواب دویدن
یوسف علیخانی سهگانهای دارد با یک جهانِ داستانیِ مشترک به نام میلک. روستایی حوالی الموت. آنچه در داستانهای کوتاه این کتابها رخ میدهد آمیزهای از وهم و خرافه و افسانه است. این اتفاق در اولین رمانِ...
View Articleآموتخانه؛ خانهی مردم
مدتهاست که یوسف علیخانی و خانوادهاش برای آموتخانه تلاش میکنند، از آجر روی آجر گذاشتن و بنا کردنِ ساختمانِ خانهی مردم بگیر تا جمعآوری کتاب و ابزار و عکس. نوروز ۹۵، آموتخانه در میلک افتتاح شد....
View Articleبه یادِ میلک
دارم آغازِ برنامهی تازهای را شروع میکنم. همهی امروز توی خانه بودم و دورِ خودم میچرخیدم تا طرحِ نو دراندازم. وسط فکرها و ایدههای تو سرم بودم که یکهو یادم افتاد به میلک. به آن شبِ خیس از باران،...
View Article
More Pages to Explore .....